سلام خوبید دوستان؟

میدونم غیبت هام طولانی شده خوب شاید یکم درونگرا شدم البته کارم خیلی تاثیر داشته در کم پیدایم، معمولا تا 6 گاهی 7 یا بیشتر سرکارم، یک ماهی هم هست میرم باشگاه، از سرکار میام سریع میرم باشگاه،که دوسه کوچه اونورتره، و راضی بودم وتغییرات بدنیم هم مشهود بوده هم دوستش داشتم، ورزش توی روحیه ام تاثیر آنچنانی نداشته ولی همینکه میدونم دارم سبک زندگیم رو از پشت میز نشینی میبرم سمت فعال تر شدن خودش لذت داره، شیرینی و قند و شکر رو حذف کردم، و شیرین کننده های مصنوعی رو، و سعی میکنم غذاهای سالم بخورم همین. رژیم خاصی نیستم کالری شماری هم نمیکنم، چون چشمی حساب میکنم  و نمیخوام درگیر کالری شماری و رژیم های سخت بشم، میزان پروتئین توی غذاها برام مهمه فقط و کربوهیدارتم رو سعی میکنم از نوع پیچیده استفاده کنم مثل نون تست جو و برنج قهوه ای و سایر نون های سبوس دار البته که من خیلی ادم برنج دوستی نیستم، بیشتر از غذاهای نونی استفاده میکنم، پای همه غذاهام میزانی از سبزیجات رو استفاده میکنم، مثل کلم بروکلی و هویج وکاهو و . اینا رو روزانه مصرف میکنم، اگرم سرکارید تنبلید عین من، شبا سالاد اماده کنید و میان وعدتون رو که صبح پامیشید نخواید اذیت بشید، هرروز یه ظرف میوه کوچیک و یه ظرف سالاد ویه اسنک موز وکره بادام زمینی یا مثلا پنیر وگردو با خودم میبرم، صبحانه هم سفیده تخم مرغ میخورم.

شاید تغییرات بدنیم بخاطر همین سبک تغذیه خوبم بوده که همه مواد غذایی رو میخورم ولی به اندازه، سرکارم نه شیرینی میخورم نه شریک تعارفات میشم، ساعت ده صبح اسنکمو میخورم ساعت دو ناهارمو سفارش میدم که معمولا یا کباب یا جوجه و ساعت 4 هم میوه میخورم ، از محیط کارم اگر بپرسید در بدترین شرایطی هست که من و تریون درگیری داریم و یه جوری شده محل کار  مثل دو تا گروه شدیم، یکی من خودم ارتش تک نفره:)) یکی هم اون سه نفر، نیروی سجامم که منو دوست داشت رو اخراج کردن، ویه نیرو اوردن که توی تیم خودشون جا بگیره، و من کلا کاری بهشون ندارم کارمو میکنم اختیاراتمو دارم، وتا عید قطعا میمونم برای سال جدید برمیگردم تهران این نظر داداشم و خانواده هم هست هرچند مامان راضی نیست الان داداش سومی بسیار تشویقم میکنه که برگردم تهران یا اینکه مهاجرت کنم، این دلگرمیاش خیلی برام عزیزن و کلا حالمو خوب میکنه. از نظر عاطفی بگم بهتون که من ومخاطب مجدد رابطمون رو سرگرفتیم، و اینم بگم کلا وبلاگمو میخونده چه روزهایی که باهم بودیم چون روزهایی که جدا شدیم و از کل زندگی من خبر داره، بیش از اینکه ما زمانی رابطه عاطفی داشته باشیم رفیق هم بودیم وهستیم، هرچند من هنوز اون ادم پرشور و عاشق پیشه سابق نشدم و مخاطب که همیشه دورنگرا بوده  ولی کمی از عواطف در وجودم بیدار شده، هردو داریم رابطمون منطقی پیش میبریم.  چندروز پیش تصادف سختی داشته و پاش شکسته وعمل کرده خیلی دوست داشتم میتونستم کنارش باشم ولی مقدور نشد. گاهی بلاها باعث میشه بفهمیم چقد توی زندگی هم حضور پررنگی داریم.و چقدر برای هم مهمیم. فعلا همین:)

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود رمان عاشقانه A site for romance lovers Brandon مرجع زيبايي و سلامتي بليط هواپيما فروش ایرپاد طرح اپل دانلود پایان نامه و پروژه دانشجویی دیگ آبگرم , دیگ بخار David هیئت حضرت علی اصغر(ع) شهر انابد